یک نفس راحت

بالاخره امتحانات هم به هر نحوی که بود٬خوب یا بد٬تموم شد و من امروز بعد از چند هفته طاقت فرسا تونستم یه نفس راحتی بکشم.تابستون ما هم شروع شد.
کلی برنامه برای تابستون ریختم و کلی کار برای انجام دادن دارم.
فعلا باید برم و یه کم استراحت کنم ٬خیلی خسته ام.
گفتم تو این تابستون یه یادی هم از زمستون سرد کرده باشم:
زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت, سرها در گریبان است.

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پا را دید, نتواند,

که ره تاریک و لغزان است.

و گر دست محبت سوی کس یازی,

به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛

که سرما سخت سوزان ست.



نفس, کز گرمگاه سینه می آید برون, ابری شود تاریک.

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.

نفس کاینست, پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟



مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین!

هوا بس نا جوانمردانه سردست . . . آی . . .

دمت گرم و سرت خوش باد!

سلامم را تو پاسخ گوی, در بگشای!


منم من, میهمان هر شبت, لولی وش مغموم.

منم من, سنگ تیپا خورده رنجور.

منم, دشنام پست آفرینش, نغمه ناجور.



نه از رومم, نه از زنگم, همان بی رنگ بی رنگم.

بیا بگشای در, بگشای, دلتنگم.

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد.

تگرگی نیست, مرگی نیست.

صدائی گر شنیدی, صحبت سرما و دندان ست.



من امشب آمدستم وام بگذارم.

حسابت را کنار جام بگذارم.



چه می گوئی که بیگه شد, سحر شد, بامداد آمد؟

فریبت می دهد, بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.

حریفا! گوش سرما برده است این, یادگار سیلی سرد زمستان ست.

و قندیل سپهر تنگ میدان, مرده یا زنده,

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود, پنهان ست.

حریفا! رو چراغ باده را بفروز, شب با روز یکسان ست.



سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت.

هوا دلگیر, درها بسته, سرها در گریبان, دست ها پنهان,

نفس ها ابر, دل ها خسته وغمگین,

درختان اسکلت های بلور آجین,

زمین دلمرده, سقف آسمان کوتاه,

غبار آلوده مهر و ماه,

زمستان است.
(اخوان ثالث)