باز تنها

با دلی افسرده اما با نگاهی رو به فردا
باز تنها باز تنها می سرایم شعر غم را
بی تو اما با خیالت باز تنها باز تنها می سرایم شعر غم را
ساحل افتاده تنها می زند بر موج غم ها
باز تنها باز تنها می سرایم شعر غم را
باد سردی می نوازد چشم من را
آه دردی می ستاید شعر من را
شعر من در این خیال بی کرانه
قصد دارد تا بگوید با تو از رنج زمانه
باز تنها باز تنها می سرایم شعر غم را
مردمان این زمانه با ترانه وصف غم را عاجزانه
گفته اند اما چه ساده باز تنها باز تنها می سرایم شعر غم را