من یک اسیرم،اسیر لحظه های سرد تنهایی
زمستان از من افسرده می خواهد که امیدش دهم
لیکن چه امیدی؟!
امید آفتاب گرم تابستان؟!
من که امیدم،آرزویم،شکوه سرد یک صبح زمستان است
بهارم در خزانی زرد،دست می ساید
بهارم سبزیش را مدیون پاییز است
من یک اسیرم،اسیر آسمان مهربان شب
سلام . خوبی ؟؟ وبلاگ با حالی داری. راستی به من هم سر بزن. راستی اگر لوگوی من رو هم بذاری ممنون میشم !! مرسی.
دوست داشتن از عشق برتر است و من هرگز خود را تا سطح بلندترين قله ی عشق های بلند ٬ پايين نخواهم آورد . کوچيک تو يوسف.
سلام. زیبا بود ! و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بی کران باشد. موفق باشی...افق روشن
سلام
همگی اسیریم .....................
اسیر آزادی ...
پرنده مردنی است.پرواز را به خاطر بسپار!
تنهایی اسارت نداره :)